سلام!!!!!یه شعر دیدم گفتم براتون بزارم که شما هم استفاده کنید!!!!
تا سحر ای شمع بر بالین من امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه ی غم ناگهان بر دل نشست رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم بخون آغشته شد تیرای غم چنان بر دل نشست
کاندر این دریای مست زندگی کشتی امید من بر گل نشست
آه!ای یاران بفریادم رسید ور نه مرگ امشب به فریادم رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من! بر دل ریشم نمک دیگر مپاش
قصه ی بیتابی دل پیش من بیش از این دیگر مگو خاموش باش
جز توام ای مونس شب های تار درجهان دیگر مرا یاری نماند
زانهمه یاران به جز دیدار مرگ با کسی امید دیداری نماند
همدم من،مونس من،شمع من جز توام در این جهان غمخوار کو؟
واندرین صحرای وحشت زای مرگ وای بر من!وای برمن!یار کو؟
اندرین زندان من امشب،شمع من دست خواهم شستن از این زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنند ملتم زنجیر های بندگی
اندراین آلونک چون تو خواهی داد نظر داده ای با یک نظر،بر یکنفر،یک زندگی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شمع من... ، ،